Tuesday, November 29, 2005


كت آقاي رييس جمهور
درست از همون موقع كه رييس جمهور مردمي ما شد رييس جمهور مردمي ما ،اين ماجرا هم شروع شد ، ......البته قبلش هم ملت پشت سر اين بابا يه حرفايي مي زدن ، مگه يادتون نيست تو اون رقابت نفسگير !!! انتخابات همين كه صبح بخير ايران !!! خبر جلوتر بودن ايشون از باقي رقباشون رو پخش كرد چه شلغم شوربايي شد ...از همون موقع ديگه حرف و حديثا هم بيشتر شد و بازار لطيفه و جوك داغ شد و ملت هي حرف زدن..اينكه اگه ايشون رييس جمهور شه چنين ميكنه و چنان ، اينكه تو خيابونا پرده مي زنه و مردو زن و از هم جدا مي كنه ،اينكه اگه بياد اسم سمند( ماشين ايراني) رو ميذاره ذوالجناح ، اينكه اگه بياد از وسط فرق وا ميكنه تا شپشاي نر وماده جدا شن و الي آخر...اما ايشون با مظلوميت آمد و رييس جمهور شد ، اما مگه ملت ول كن اين سوژه شدن؟؟؟ تازه انگار از بيكاري هم در اومده بودن ، شروع كردن به جوك ساختن ، اما خودمونيم اين جناب رييس جمهور ما هم كه شانس نداره بنده خدا ، همينكه اومد وبا اومد ايران وشايع شد كه رييس جمهور جوراباشو تو سد كرج شسته كه وبا اومده ....
هنوزم تموم نشده كه اين حرفا ،به اس ام اس هايي كه براتون مياد يه نگاه بندازين ، بعيده توش جوك يا لطيفه اي كه يه سرش احمدي نژاد باشه پيدا نكنين!!!
حالا ديگه موضوع بيخ پيدا كرده و اجنبي ها هم به خودشو ن جرات مي دن كه سردار قلع و قمع مافياي زر و زور و تزوير ومسخره كنن، عجيبه ها والا!!! يكي نيست بهشون بگه آخه بشما چه !!! مگه فوضولين كه جنس لباس رييس جمهور ما چيه ؟؟؟ 20 دلاره كه باشه ، بشما چه مربوط كه انگار كفشا شو جفتي 10 دلار از ته بازار تهران خريده ، شما چيكار دارين ، اصلاً مي خواد زبونم لال برگ مو بزنه بخودش بره سازمان ملل يا هر خراب شده ديگه اي، به شما ها چه ؟ آخه عزيز من ملت از همين چيزاي ايشون خوشش اومد و همين مرام باحال ايشون بوده كه ملت يك دل نه صد دل عاشقشون شدن و بهشون نه يه بار كه هفت – هشت بار !!! راي دادن ...
اين اجنبي ها نمي دونم صبحانه چي مي خورن كه اينقدر خرفت هستن ، آخه آدم حسابي !!!،آدما عقلشون به چشمشونه ، كي مي خواين بفهمين اينو؟؟؟........
اصلاً ولش بابا ، حنجره م پاره شد ، مي بينين چقدر آدم و عصباني مي كنن اينا؟؟ يه نفرم نيست از اين بنده خدا دفاع كنه ، مجبوريم ما دفاع كنيم، چه كنيم ديگه.
ولي خودمونيم مظلوم افتادي رييس جمهور جان!!! بميرم الهي....
راستي يه چيزي هم من مي خواستم خصوصي خدمت رييس جمهور عزيزم عرض كنم :
اي پامادر ، اين مو يه طرفي شونه كن ، اي كاپشن پوش ، اي غنچه شكفته ، اي سهام عدالت تقسيم كن ، اي پدر مافيا رو در بيار ، اي انرژي هسته اي حق مسلم ماست گو ،نفس من بيدي
( با تشكر از جان نثار و داونه ) ولي جناب رييس جمهور يه چيزي بگم ، پيش خودمون بمونه ، موضوع اون نوري كه دور شما بود تو نيويورك چيه ؟؟؟ بابا اي ول !!! شما هم؟؟؟

Friday, November 25, 2005



آن رايت كليك كذايي
خب ، اين هفته كه ما تقريباً در انتهاش بسر مي بريم يكم از هفته هاي قبل بدتر بود ، و شخصاً واسه خودم زياد جالب نبود و چنگي هم بدل نمي زد ، اينهفته يه تصميم گرفتم كه كم از تصميم كبري نداره ، موضوع ساده س ، يه كاري بود كه مي خواستم انجام بدم و حالا كه بايد به نتيجه برسه من رهاش مي كنم ، نمي دونم شما تا حالا با خودتون لج كردين يا نه؟؟؟ اونايي كه منو مي شناسن مي دونن من چه تصميمي گرفتم ، حالا بماند، ولي من عجيب با خودم لج كردم ، البته اينكارا از من بعيده ،ولي خوب ديگه ، چه ميشه كرد…
و اما ديروز كه داشتم روزنامه ايران رو ورق مي زدم ديدم كه تو صفحه جوان، وبلاگ باي پس رو معرفي كرده و نوشته سه قسمتي كه در مورد اتوبان زندگي و از اين حرفا بود رو هم چاپ كرده ، كه من امروز رسماً تو همون وبلاگ از روزنامه ايران تشكر كردم. حالا نكته مهم اينه كه من يه عادت بدي تو نوشتن دارم و اون اينكه از پرانتز و نقطه چين و علامت سوال بمقدار انبوه تو نوشته هام استفاده مي كنم ، همين عادت باعث شد كه متني كه تو روزنامه چاپ شده بحدي ناخوانا باشه كه خودم يه جاهاي تو خوندنش گير كنم ، و جابجا شدن نقطه چين ها و كلمات هم كه بعضي جاها كلاً معني جمله ها رو تغيير داده بود ، بايد يه فكري بحالش بكنم.
خب اينم از اين ، تا بعد…

Friday, November 18, 2005


گربه اي روي شيرواني !!!
((گربه از هر جايي و از هر ارتفاعي كه بيفته با پاهاش مي ياد رو زمين ، در صورتيكه نقص فني نداشته باشه!!!))

تو اين هفته بالاخره اون چيزي كه بايد اتفاق مي افتاد ( شايدم نبايد اتفاق مي افتاد) اتفاق افتاد. اونم كجا ، تو دانشگاه ما !!! يه چيزي بگم و پيش خودمون بمونه لطفاً !!! دانشگاه ما از جمله مكانهاي كم خطردر دنياست و اصولاً افراد سرشون تو لاك خودشونه حالا تو همچين جايي يه همچين اتفاقي رخ مي ده، هر چند من دوست داشتم عكس اين ماجرا رو بذارم رو وبلاگ ، ولي بنظر خودم اصلاً جالب نيومد كه عكس يه دانشجوي دختر در حال خودكشي رو منتشر كنم ، هر چند چنتا سايت اينكارو كردن ، ولي به اونا هم لينك نمي دم، مسخره است ، نه؟؟؟ …..
اما جريان چي بود :
موضوع خيلي ساده هست ، ساده تر از اون چيزي كه فكرشو كنين ، يكي از دانشجوهاي دختر دانشگاه ما رفت طبقه آخر ساختمون دانشكده فني ، بالاي بالاش و آماده شد كه بپره ، ملت ( دانشجوها و بقيه ) هم از پايين به اون نگاه مي كردن ، اون تهديد مي كرد ، اونا نگاه مي كردن ،اون داد زد ، اون گريه كرد و خلاصه محشري بپا شد ، اونايي كه موبايل داشتن عكس مي گرفتن ، بعضي مي خنديدن ، يه چنتايي هم يكي دو قطره اشك ريختن …البته اون نپريد!!! و يه جورايي سرو ته قضيه رو هم آوردن …
راستش اين چيز نادري نيست كه كسي بخواد يه همچين كارايي بكنه، مخصوصاً تو يه دانشگاه ، حتماً شما بارها شنيدين و خوندين كه تو فلان دانشگاه يه دختر ، يه پسر ، قصد خودكشي داشتن … ولي اصولاً اين چيزا كه منفعتي براي كسي نداره زود به فراموشي سپرده مي شن .در هر صورت اين ماجرا اتفاق افتاد، اصلاً مهم نيست كه دليل اون دختر چي بود ( هر چند دليلش موجه بوده) ، ولي مهم اينه كه آدم تو اين زمونه به جاهاي بدي مي رسه ، به جاهايي كه براي اثبات خودش ، اثبات حرفاش و اثبات اينكه تو اين دنياي بزرگ وجود داره و نفس مي كشه ، دست به كاريي مي زنه كه نبايد بزنه ، اينجاست كه حتي جون و آبروي آدم هم ارزشش رو از دست مي ده و وسيله اي مي شه براي ابراز وجود …اين دنياي ماست… نظر شما چيه؟؟؟

Tuesday, November 15, 2005


سي دي بخش ريكاوري رسيد
شنيدم ( از منابع كاملاً موثق )كه تو چنتا بيمارستان خصوصي تهران دوربين مخفي كار گذاشتن تا ببينن اين حرفا كه پشت سر پرستارا و دكترا و ايضاً بيمارانشون مي گن درسته يا نه … حالا ديدن اوضاع اينقدر بيريخته كه گفتن جون هركي دوست دارين اين دوربينا رو جمع كنين ( اينقدر اين موضوع بيخ پيدا كرده كه چند وقت پيش تلويزيون يه خبر كوچولو ازش تو اخبار نشون داد) ، حالا نكته اينجاست ما كه تا حالا همه جور سي دي و همه جور فيلم مخفي ديده بوديم ، از فيلمهاي مخفي پارتي هاي آنچناني و بزن برقص دختراي دانشجو تو خوابگاه گرفته تا رقص رضازاده و بروبچ در جشن تولد مربي تيم ملي و جشنهاي متعدد تيمهاي قرمز و آبي و عروسي زيبا بروفه و رقص رضا عطاران ومجيد صالحي و غيره ، تا چند وقت ديگه بايد منتظر رسيدن سي دي هاي ويزيت كردن دكترا از مريضاشون و پرستاري پرستارا و باقي قضايا باشيم ، بعيد نيست تا چندوقت ديگه موقيكه كه دارين از جلوي ويديو كلوپ سر كوچه تون رد مي شين ببينين كه پشت شيشه زده : سي دي بخش ريكاوري بيمارستان فلان رسيد !!!

Sunday, November 13, 2005


اخبار در پرانتز
امروز در مورد چنتا خبر از هفته گذشته مي خوام بنويسم :
يكي از خبرها (كه البته من هيچ چيزي تو رسانه هاي ايراني تا اين لحظه از اون نشنيدم و نديدم) خبر در گذشت مصطفي عقاد در سن هفتاد سالگي بود . مصطفي عقاد كه در ايران او رو بيشتر با دو فيلم محمد رسول الله (وحي داستان اسلام) و عمر مختار ( شير صحرا ) مي شناسن روز جمعه بعلت جراحات ناشي از انفجار بمب در هتل محل اقامتش در اردن در گذشت.او براي شركت در يك مراسم به اردن سفر كرده بود.ريما دختر عقاد هم كه براي ديدن پدر از بيروت به اردن آمده بود در اين حملات كشته شد. همسر عقاد از اين ماجرا جان سالم بدر برده ولي عقاد و دخترش ريما اين شانس رو نياوردن…براي اطلاعات بيشتر اينجا كليك كنيد
…خبر جالب ديگه پيروزي امير(عمير) پرتز ، رهبر اتحاديه هاي بازرگاني اسراييل در انتخابات داخلي حزب كارگر اسراييل بود. امير پرتز ايراني الاصل ( امير پرويز ) در عين ناباوري ( بگفته كارشناسان) شيمون پرز كاركشته رو تو اين رقابت شكست داده .براي آشنايي بگم كه پدر و مادر امير پرويز ايراني هستن كه بعد از تولد او از مراكش به ايران بر مي گردن ، امير تا هفت سالگي در ايران مي مونه و بعد به فلسطين مي ره…حالا بايد ديد او چه تاثيري تو معادلات اين دنيا ميذاره ( مي گن تاثير زيادي مي تونه بذاره) ….يادآوري اين نكته هم خالي از لطف نيست كه موشه كاتساو ( موسي قصاب ) ، رييس جمهور اسراييل هم ايراني و متولد يزد هست ، اگه يادتون باشه جريان دست دادن خاتمي و كاتساو در مراسم خاكسپاري پاپ ژان پل دوم حسابي بحث و جدل ايجاد كرده بود…
و آخرين خبر ، خبربا نمك چپ افتادن كره جنوبي با ايران سر يه مساله سياسي بود كه اولين نتيجه اون كه حسابي به چشم اومد ، كنار كشيدن ال-جي از مسابقات چهارجانبه بود( كه ديروز ايران توش حسابي گل!!! كاشت ) …منتظر تاثيرات ديگه اين چپ افتادن چشم باداميهاي كره اي بايد بود……..