از هوا می آموزم که ...
اول همین امسال بود که عید را به درخت آلوچه حیاط تبریک گفتم ... موضوع این پُست هم یکی از همین درختهای آلوچه حیاط ما است ...
این عکس را همین چهارشنبه هفته پیش گرفتم ، هوا عالی بود و بقول قدما " طرب انگیز " ؛ ما هم دوربین را نشانه رفتیم و نتیجه شد اینی که می بینید ( اسمش را گذاشتم بهار آبی !!! ) . درختی پر شکوفه در زمینه ای آبی رنگ
. اگر بیشتر دقت کنید یکی دوتا شکوفه ( و ایضاً یک زنبور ) را معلق در آسمان تشخیص خواهید داد که نتیجه تلاش ناکام من در ثبت شکوفه هایی بود که داشت باد می برد. زیبا بود و یک خرده ای غم انگیز . شکوفه های روی هوا را که نشد در قاب تصویر درست و درمان اسیر کنم ، ولی اگر نمونه زمینی اش را خواستید ببینید اینجا را کلیک کنید . کار باد است می بینید ؟؟؟ بگذریم ...
امروز که تقریباً یک هفته ای گذشته ، هوا را که نگاه می کنی دور از جان غم باد می گیری ؛ شده عین اواخر پاییز و اوایل زمستان ، چه سوز و سرمایی و چه بارانی و چه بخار دهانی ... این درست که هنوز زمستان است ولی دیگر باید جمع کند کاسه و کوزه اش را و بزند به چاک این سرما ... ناسلامتی بهار می رسد از راه ... ولی ظاهراً خانوم ننه سرما قصد رفتن ندارد ( شما می دانید چرا نماد زمستان خانوم است و نماد بهار آقا ؟؟؟ سر در نمی آورم ... بحث دارم رویش !!! ) و می خواهد بگوید که هنوز زمستان است و بهار عجالتاً برود بچرد ...
دقیقتر که فکر می کنم اما می بینم اینهم از نظم این دنیاست ... شاید برای من قابل فهم نباشد و باید چندین و چندباره مرور کنم تا بفهمم که چرا آن هفته هوا آن بود و الان این ... ولی آن کسی که این جهان را کوک کرده خوب می دانسته که این آجرها را چطور بچیند روی هم و برود بالا ... درختها این نظم را می فهمند ... کبوترها و خاک و آسمان هم می فهمند ... باز هم انسان ادعا کند که همه چیز را می داند ...
خلاصه مطلب اینکه نتیجه اخلاقی فراوانی دارد این داستان ... یکی همانی که گفتم ... و مهمترش اینی است که می گویم :
آن هوا و این هوا نشانه ای است از اینکه اگر تو امروز خوشی ، یحتمل فردا ممکن است احتمالاً شاید غم انگیز باشد ... هرچند همانطور که هوا چند روز دیگر بطور اساسی خوب می شود و دوباره طرب انگیز ، احوال تو هم بسوی احسن الحال متحول خواهد شد و می افتی روی خط خوبی و خوشی ... اینها همه پند است .... باشد که عبرت گیریم ...
اول همین امسال بود که عید را به درخت آلوچه حیاط تبریک گفتم ... موضوع این پُست هم یکی از همین درختهای آلوچه حیاط ما است ...
این عکس را همین چهارشنبه هفته پیش گرفتم ، هوا عالی بود و بقول قدما " طرب انگیز " ؛ ما هم دوربین را نشانه رفتیم و نتیجه شد اینی که می بینید ( اسمش را گذاشتم بهار آبی !!! ) . درختی پر شکوفه در زمینه ای آبی رنگ
امروز که تقریباً یک هفته ای گذشته ، هوا را که نگاه می کنی دور از جان غم باد می گیری ؛ شده عین اواخر پاییز و اوایل زمستان ، چه سوز و سرمایی و چه بارانی و چه بخار دهانی ... این درست که هنوز زمستان است ولی دیگر باید جمع کند کاسه و کوزه اش را و بزند به چاک این سرما ... ناسلامتی بهار می رسد از راه ... ولی ظاهراً خانوم ننه سرما قصد رفتن ندارد ( شما می دانید چرا نماد زمستان خانوم است و نماد بهار آقا ؟؟؟ سر در نمی آورم ... بحث دارم رویش !!! ) و می خواهد بگوید که هنوز زمستان است و بهار عجالتاً برود بچرد ...
دقیقتر که فکر می کنم اما می بینم اینهم از نظم این دنیاست ... شاید برای من قابل فهم نباشد و باید چندین و چندباره مرور کنم تا بفهمم که چرا آن هفته هوا آن بود و الان این ... ولی آن کسی که این جهان را کوک کرده خوب می دانسته که این آجرها را چطور بچیند روی هم و برود بالا ... درختها این نظم را می فهمند ... کبوترها و خاک و آسمان هم می فهمند ... باز هم انسان ادعا کند که همه چیز را می داند ...
خلاصه مطلب اینکه نتیجه اخلاقی فراوانی دارد این داستان ... یکی همانی که گفتم ... و مهمترش اینی است که می گویم :
آن هوا و این هوا نشانه ای است از اینکه اگر تو امروز خوشی ، یحتمل فردا ممکن است احتمالاً شاید غم انگیز باشد ... هرچند همانطور که هوا چند روز دیگر بطور اساسی خوب می شود و دوباره طرب انگیز ، احوال تو هم بسوی احسن الحال متحول خواهد شد و می افتی روی خط خوبی و خوشی ... اینها همه پند است .... باشد که عبرت گیریم ...
No comments:
Post a Comment