سخنرانی اتوبوسی !!!
پست قبل یک مقدمه ای چیدم برای پست امروز ... راننده مورد بحث ما و شاگردش ترک بودند ؛ همانطور که می دانید ترکها وقتی با خودشان صحبت می کنند ، تحت هیچ شرایطی فارسی حرف نمی زنند و اگر شما ( مثل بنده ) کنجکاو باشید ، از این بابت که نمی فهمید با هم چه می گویند و چه می شنوند ، حرص زیادی خواهید خورد !!! ... اما وقتی فارسی صحبت می کنند بدانید و آگاه باشید که می خواهند دیگران هم حرفهایشان را بفهمند... راننده با شاگردش حرف می زد ولی فارسی حرف زدنش نشان می داد که دوست دارد بقیه مسافران هم حرفهایش را بشوند ...
راننده مورد بحث با اینکه بنظر بی سواد ( یا دست کم ، کم سواد ) می آمد ، ولی بهتر از اساتید دانشگاه حرف می زد و درد واقعی جامعه را هم ( بنظر من ) خیلی بهتر از آنهایی که ادعا دارند ، درک کرده بود ؛ روزنامه هم می خواند !!! صحبتهای جالب راننده بد اخم از دزدی عده ای در ایران آغاز شد و کشیده شد به این که ملت پول ندارند و اینکه در کجای قرآن نوشته شده ملت باید از صبح تا شب کار کنند تا یک لقمه نان ببرند خانه ... خودش ساعت هفت صبح می رود خانه و ده صبح می رود تعاونی و در نتیجه زن و بچه اش را درست و درمان نمی بیند ... ماهی پانصد هزار تومان در می آورد و سیصد هزار تومان کرایه می دهد ... اینکه گویا عده ای در ایران کاری کرده اند که ملت ( از جمله خود او ) از اسلام زده شده اند : « من ده روز به محرم پیرهن مشکی می پوشیدم ، قمه می زدم و ... ولی الان می گم ولش کن !!! » در مورد کراک و شیشه هم اظهار نظر کرد : « جوونها اگه کار داشته باشند سمت این چیزها نمی رن ... طرف بیکار توی خیابون دور می زنه می گه حالا چی کار کنیم می ره سمت مواد ... اگه کار داشته باشه و واسه پول زحمت بکشه و خسته کار برگرده خونه اصلاً وقت و حال فکر کردن به این چیزا رو نداره ... » ... از بد اخمی خودش هم گفت : « می رم تعاونی به من می گن اخمویی !!! من باید به چی بخندم ؟؟؟ از خونه که میام بیرون یاد بدهکاریم می افتم و هزارتا بدبختیم ... باید بخندم ؟؟؟ » البته بخش جالب و اساسی صحبتهاش اینجا بود : « قدیمها بین مردم رحم و مروت بیشتری بود ... الان رحم و مروت مرده !!! تقصیر دولت نیست ... دولت نمی تونه یکی یکی بره (مثلاً ) به صاب خونه ( صاحب خونه ) بگه کرایه کم بگیر و به اندازه بگیر ... این خود مردم هستند که باید به داد هم برسن ... » واقعاً هم درست می گفت ... یادم میاد وقتی سال هشتاد و چهار برف وحشتناکی منطقه ما آمد که تا چندین روز عملاً همه جا فلج شده بود ، فروشنده ها از آب گل آلود ماهی گرفتند و با اینکه می دیدند ملت در سختی هستند مواد غذایی را به نرخ خون پدرشان می فروختند !!! نالیدن از اینکه دولت مشکل دارد و حکومت چنین است و چنان را باید سپرد به سیاست بازان ... صحبت از اینکه دولتی ها کار بلد نیستند و ایراد دارند نقل مجالس ماست ولی وقتی یک نفر از مردم دچار مشکل می شود کدام یک از ما از روی اخلاص و از صمیم قلب و بدون تظاهر به او کمک می کنیم ؟؟؟ شک نکنید که هیچکدام !!!
پست قبل یک مقدمه ای چیدم برای پست امروز ... راننده مورد بحث ما و شاگردش ترک بودند ؛ همانطور که می دانید ترکها وقتی با خودشان صحبت می کنند ، تحت هیچ شرایطی فارسی حرف نمی زنند و اگر شما ( مثل بنده ) کنجکاو باشید ، از این بابت که نمی فهمید با هم چه می گویند و چه می شنوند ، حرص زیادی خواهید خورد !!! ... اما وقتی فارسی صحبت می کنند بدانید و آگاه باشید که می خواهند دیگران هم حرفهایشان را بفهمند... راننده با شاگردش حرف می زد ولی فارسی حرف زدنش نشان می داد که دوست دارد بقیه مسافران هم حرفهایش را بشوند ...
راننده مورد بحث با اینکه بنظر بی سواد ( یا دست کم ، کم سواد ) می آمد ، ولی بهتر از اساتید دانشگاه حرف می زد و درد واقعی جامعه را هم ( بنظر من ) خیلی بهتر از آنهایی که ادعا دارند ، درک کرده بود ؛ روزنامه هم می خواند !!! صحبتهای جالب راننده بد اخم از دزدی عده ای در ایران آغاز شد و کشیده شد به این که ملت پول ندارند و اینکه در کجای قرآن نوشته شده ملت باید از صبح تا شب کار کنند تا یک لقمه نان ببرند خانه ... خودش ساعت هفت صبح می رود خانه و ده صبح می رود تعاونی و در نتیجه زن و بچه اش را درست و درمان نمی بیند ... ماهی پانصد هزار تومان در می آورد و سیصد هزار تومان کرایه می دهد ... اینکه گویا عده ای در ایران کاری کرده اند که ملت ( از جمله خود او ) از اسلام زده شده اند : « من ده روز به محرم پیرهن مشکی می پوشیدم ، قمه می زدم و ... ولی الان می گم ولش کن !!! » در مورد کراک و شیشه هم اظهار نظر کرد : « جوونها اگه کار داشته باشند سمت این چیزها نمی رن ... طرف بیکار توی خیابون دور می زنه می گه حالا چی کار کنیم می ره سمت مواد ... اگه کار داشته باشه و واسه پول زحمت بکشه و خسته کار برگرده خونه اصلاً وقت و حال فکر کردن به این چیزا رو نداره ... » ... از بد اخمی خودش هم گفت : « می رم تعاونی به من می گن اخمویی !!! من باید به چی بخندم ؟؟؟ از خونه که میام بیرون یاد بدهکاریم می افتم و هزارتا بدبختیم ... باید بخندم ؟؟؟ » البته بخش جالب و اساسی صحبتهاش اینجا بود : « قدیمها بین مردم رحم و مروت بیشتری بود ... الان رحم و مروت مرده !!! تقصیر دولت نیست ... دولت نمی تونه یکی یکی بره (مثلاً ) به صاب خونه ( صاحب خونه ) بگه کرایه کم بگیر و به اندازه بگیر ... این خود مردم هستند که باید به داد هم برسن ... » واقعاً هم درست می گفت ... یادم میاد وقتی سال هشتاد و چهار برف وحشتناکی منطقه ما آمد که تا چندین روز عملاً همه جا فلج شده بود ، فروشنده ها از آب گل آلود ماهی گرفتند و با اینکه می دیدند ملت در سختی هستند مواد غذایی را به نرخ خون پدرشان می فروختند !!! نالیدن از اینکه دولت مشکل دارد و حکومت چنین است و چنان را باید سپرد به سیاست بازان ... صحبت از اینکه دولتی ها کار بلد نیستند و ایراد دارند نقل مجالس ماست ولی وقتی یک نفر از مردم دچار مشکل می شود کدام یک از ما از روی اخلاص و از صمیم قلب و بدون تظاهر به او کمک می کنیم ؟؟؟ شک نکنید که هیچکدام !!!
1 comment:
تازمانی هم که به هم روا نداشته باشیم هیچکس بهمون روا نداره آرش عزیز . مثل همین الان که هر چقدر هم از ایران حرف بزنند و در رسانه های خارجی از موقعیتش بگن باز هینچکس به فکر ایران و ایرانی نیست . سبز باشی .
Post a Comment