Tuesday, December 09, 2008

بت شکستن و قربانی کردن و پاداش انسان

امروز فرصت خوبیست برای صحبت کردن از بت شکنی و قربانی کردن ... داستان حضرت ابراهیم هم برای خودش پند آموز است ... هرکسی در حد خودش می تواند بت شکن شود...

از کودکی آنچیزی که از خدا در ذهنم بود این بود که ... نه بهتر است این یکی شخصی بماند و با کسی در میان نگذارم ... ولی این را بگویم که خدا را یک نفر می دیدم نه یک وجود : چیزی که موجود است و دیده نمی شود ، بر ما غالب است و همه چیز از اوست... در تصورم اینطور بود که وقتی می گویم خدا ، منظورم کسی است که از من قدرتمند تر است و می تواند هوای مرا داشته باشد ... جایش هم در آسمان است ... همین حالا هم چنین تفکری دارم و البته بعضی اوقات هم خدا را بصورت چیزی مثل کهکشان ، یک فضای لایتناهی و بدون حد و مرز و هزار و یک چیز دیگر تصور می کنم ... در واقع هر کاری می کنم در اکثر اوقات خدا را فقط فیزیکی می توانم درک کنم : بصورت یک انسان بسیار کامل و قادر ، بصورت یک وجود فیزیکی ... همین حالا هم هر وقت دلم می خواهد این تصور سالیان خود را بشکنم نمی توانم !!! تصوری که با آن بزرگ شده ام ....نه اینکه بشکنم ، ولی دلم می خواهد ایمانم به خدا به بلوغ برسد و از آن حال و هوای بچگی درآید ... ولی جرأتش را ندارم ... دلم می لرزد ... درست مثل اینست که در یک بلندی خودم را با چیزی نگه داشته باشم تا نیفتم ، ولی کمی آنطرف تر یک محل امن را هم می بینم ، با اینحال می ترسم که همین تکیه گاه را رها کنم و به آن جای امن برسم ... بعضی اوقات ( فقط بعضی اوقات ) برعکس ، خدا را نه فیزیکی که بصورتی کاملاً ناشناخته درک می کنم ....یک تصور و درک عجیبی از خدا پیدا می کنم که نمی شود با حروف و کلمات و جملات و صفحات و لرزش حنجره به کسی منتقل کرد ... از آن مفاهیمی است که نمی شود توضیح داد ... به این مرحله که می رسم حس می کنم زیر پایم خالی شده و دیگر نمی توانم خدا را صدا کنم ....

شما را نمی دانم ولی من خدا را سالهاست که با ضمیر دوم شخص مخاطب قرار داده ام و حالا اگر تصورم از خدا تغییر کند چطور دعا کنم ؟؟؟ چطور با او حرف بزنم ؟؟؟ می بینید همین حالا گفتم " او " و نه چیز دیگری .... حتی آیات قرآن هم طوری است که انگار یک نفر دارد با من و شما سخن می گوید ( نکته اینکه در برخی آیات مثلاً داریم ما شما را آفریدیم که این ما برای من نامفهومه !!! ) ... همین موضوع را سخت می کند ... نمی دانم باید همین وضع را ادامه دهم یا نه ؟؟؟ این خدایی که برای خودم ساخته ام را بپرستم ( که بنظرم اینکار دست کمی از بت پرستی ندارد ) یا این بت را بشکنم و خدای حقیقی را بیابم ... به این وجود همه ایمان دارند ولی یکی آنرا در یک بت سنگی می بیند ، یکی در ماه ، یکی در خورشید ، یکی هم کائنات را بنوعی خدا می داند ( اشاره ام به هواداران قانون جاذبه است ... مستند Secret را که دیده اید ؟؟؟ )

نمی دانم درست می گویم یا نه ... ولی مطمئن هستم که خدای حقیقی بسیار کشف نشدنی است و من باید با احتیاط پوسته ام را بشکافم و بت شکنی کنم و خود را به او برسانم یا دست کم نزدیک کنم ....

2 comments:

tahmine said...

سلام
خب چه کنم که هر جا می رفتم همه کس و همه چیز را گوسپند می دیدم! بعدشم شماله بعله ! :)

... said...

بنظر من هر جوری که درمورد خدا فکر کنی فرقی نداره چون در آخر ساخته ذهن ما انسانهاست . تا به حال ثابت نشده که خداوندی وجود داشته قبل از ما انسانها . یعنی وقتی پای صحبت این پروفسورهای ناسا مینشینیم , میبینیم که این کهکشان جور دیگری شکل گرفته و. کلا واژه خدا زیاد در این میان مطرح نیست . خدا در وجود هر شخصی به شکل و فرم دیگریست. . سبز باشی .