Thursday, December 29, 2005


مقدمه اي براي يك پست مسئله دار
تلاشهاي ايران براي رسيدن به فناوري كلونينگ تا جايي پيش رفته كه مورد توجه جهان قرار گرفته .يكي از خبرگزاريهاي مهم جهان (آسوشيتد پرس) در گزارشي از تهران اين موضوع رو برسي كرده كه در نوع خودش جالبه و از اون بعنوان “ دستاوردي از تحقيقات موفق صورت گرفته در زمينه سلولهاي بنيادي “ يادكرده كه “ در كنار تلاشهاي محققان ايراني در زمينه فناوريهاي هسته اي و فضايي با هدف تبديل ايران به موتور محرك فناوريهاي برتر در منطقه انجام مي شه.” هر چند من اصولاً با اين گيري كه به انرژي اتمي دادن اصلاً موافق نيستم ، ولي مثل اينكه زيادم بد نيست!!!
بالاخره همانند سازي موجودات ( در اينجا گوسفند يا بهتر بگم ميش ) در ايران هم نتيجه داد .از پنج گوسفند ماده اي كه از اونها در اينكار استفاده شده ، سه تا آبستن هستن و نكته جالب اينه كه يكي از اين گوسفندها دوقلو حامله هست. اين در تاريخ كلونينگ بي سابقه هستش و در نوع خودش جالب . دوقلوها حدود دو ماه ديگه ( چهاردهم فوريه) متولد ميشن.
كلونينگ ، هنوز هم از نظر مذهبي با مخالفتهايي روبرو هست ، بطوريكه اونو دخالت در امور آفرينش مي دونن و بخاطر اينكه احتمال استفاده از اون در همانندسازي بشر وجود داره ، هنوز به ديد ترديد به اون نگاه مي كنن . هر چند در ايران هم اوايل نظر چندان مساعدي در مورد اين موضوع از طرف علماي مذهبي وجود نداشت ، ولي در نهايت مقامات مذهبي ايران اجازه انجام اينكار رو البته فقط براي همانندسازي حيوانات دادند و حالا ايران پيشرفتهاي بزرگي در اين زمينه كرده .
با توجه به اينكه عمل همانند سازي (حتي در مورد جانوران) از نظر علماي اهل سنت مجاز نيست ، كلونينگ عملاً در كشورهايي مثل عربستان دنبال نميشه و همين باعث ميشه كه ايران ( بعنوان يكي از كشورهاي تاثيرگذار خاورميانه) تنها دارنده مهم اين فناوري در منطقه باشه و به رسيدن به اونچه كه در نظر داره و تبديل شدن به قدرت منطقه( طبق سند چشم انداز بيست ساله) اميد داشته باشه.
عمل كلونينگ در ايران در پژوهشكده رويان انجام ميشه ، اخيراً در يكي ازشعبه هاي اين پژوهشكده در اصفهان شبيه سازي گاو رو هم انجام دادن كه تا مرحله بارداري پيش رفت.
توضيح اينكه برخلاف توليد مثل طبيعي كه در اون جنيني داريم كه نيمي از كروموزومهاي اون از والد نر و نيمي ديگه از والد ماده هست ، در كلونينگ يك سلول غير جنسي كه حاوي كروموزومهاي كامل هست در داخل يك سلول جنسي ماده كه هسته اون خارج شده قرار داده ميشه و جنين توليد ميشه.

خب اين تا اينجاي قضيه ، حالا اينكه من واسه چي اينهمه صغري كبري چيدم مفصله ... فقط اينو فعلاً قبول كنين كه انسان تا كجا مي تونه پيش بره ، اين فقط مقدمه اي هست براي مطلبي كه سر فرصت ( اولين فرصت) خواهم نوشت ، مطلبي كه ممكنه يكم تو ذوق بزنه ، توضيح بيشتر باشه به موقع، فقط اينو بگم اون مطلب در مورد اينه كه ما بدون تفكر به يه چيزايي اعتقاد داريم ، واضحتر بخوام بگم ميشه اين : واقعاً خداي يكتايي كه ما ادعاي پرستش را داريم كيست ؟؟؟ يا بهتر بگم : ما ( پيروان تمام اديان آسماني ) دقيقاً به چي اعتقاد داريم ؟ يا اگه ديگه بخوام بزنم به سيم آخر اينو مي پرسم : آيا ما در حال حاضر داريم خداي يكتا رو مي پرستيم و....
باشه سر فرصت...........

Monday, December 26, 2005




ظاهراً با گسترش وبلاگ نويسي ، ديوارنويسي در توالت هاي عمومي تهران منسوخ شده.
از مقاله ملاها در مقابل وبلاگ نويسان / بن مكنتاير / روزنامه تايمز چاپ لندن

Thursday, December 22, 2005


يه شب بلند ، فقط همين!!!
بلندترين شب سال ، يه بار در طول سال اتفاق ميفته ، مثل بقيه اتفاقاتي كه در طول سال فقط يه بار اتفاق ميفتن ، فقط همين ، هيچ فرقي نداره با شبهاي ديگه ، ممكنه يكم بيشتر با اعضاي خانواده وقت صرف كني ، يا با فك و فاميل، حرفي و نقلي و احياناً غيبتي و از اين حرفا... هندوانه اي و آجيلي و خلاصه شب چره اي ... ولي فقط همين ... يادم رفت ، ممكنه اگه خيلي حوصله داشتي ديوان حافظ رو هم كه اون گوشه داره خاك مي خوره بر داري و يه فال هم بگيري ، ولي باور كن فقط همين ...
ولي مگه اينكارا تاثيري مي ذاره ؟ نه كه نمي ذاره ، مگه اين رسما ما رو يكم به جاده اصلي نزديك مي كنه؟ نه كه نمي كنه ، روراست بگم ، ما فقط داريم اداي اجرا و زنده نگه داشتن سنت ها مون رو در مياريم ، اين به آداب ديني مون هم مربوطه ، نمونه اون همين ماه رمضان ، كي تا حالا نشسته به اين فكر كنه كه اينهمه قوانيني كه تو اين ماه گذاشته شده واقعاً واسه چيه؟ اينكه سه وعده اي رو كه در طول روز مي خورديم تبديل به دو وعده كنيم ؟ و چرا بايد آخر اين ماه جشن بگيريم؟ كي تا حالا نشسته واسه چند دقيقه هم شده به آيات قرآن توجه كنه ، چند نفر از ماها تاحالا از خوندن يه آيه از قرآن برامون سوال پيش اومده كه واقعاً اين آيه منظورش چيه؟ اصلاً كسي به ترجمه اون توجه كرده؟ اگه مثلاً يه نامسلمون از ما بپرسه كه قرآن از چي ميگه ، و ما چي ازش فهميديم ، واقعاً چه جوابي مي ديم بهش؟ و هزارن نمونه ديگه ، حالا همين در مورد رسوم و سنتهاي ايراني خودمون هم هست ، فلسفه شب چله چيه؟ اين كه ديوان حافظ رو با سه وجب خاك روش باز كنيم ؟ فقط همين؟ شما كه اينا رو مي دونين ، منظورم خودم هستم و اونايي كه از يه مقلد هم ناآگاه ترن و به يه شبح از يه ايراني و حتي يه مسلمون تبديل شدن ... ..
چقدر حرف مي زنم... برم سراغ هندوانه و انار و آجيل و جماعت شب چله گير، بساط فال گيري هم كه گرمه ، برم ببينم چه شود ... ولي يادتون باشه شب چله يه شب بلنده ، فقط همين...
خب ، پس فعلاً باي..........

Monday, December 19, 2005


گداي سر چراغ قرمز !!!( با اندكي تلخيص بدليل طولاني بودن)

... خلاصه به هر كلكي و به هر قيمتي و باصطلاح خودمون به هر بدبختي كه هست ، ليسانسه رو مي گيريم ، خب تفاوت تو از همينجاست كه با بقيه مشخص ميشه ، تو بايد بري سر كار ( اگه سرباز نباشي و صد البته اگه سوداي فوق و دكترا نداشته باشي!!!) ، البته احتمالاً تو حين درس خوندن هم دنبال كار بودي و شايد كار هم مي كردي ، فعلاً بحث ما اون نيست... خب حالا تو مي خواي چي كار كني ؟ يكم فكر مي كني ، درسته ، كاري كه به ... به چي اي خدا ، آهان به پرستيژت بخوره ، مي گردي ، خب اوضاع زيادم خوب نيست ، راستش رو بخواين اوضاع اصلاً خوب نيست ، اونچيزي كه تو مي بيني با اونچيزي كه تو ذهنت بوده تومني هفت صنار فرق داره ، يه جايي ايراد داره ، شايد تو حساب كتابت ايراد داشته ، شايد تو اصلاً تو اين جامعه درست حسابي زندگي نكردي ، آره خب، يه چيزي كه هست اينه كه لااقل تو ايران اكثر ما تو خواب و رويا بزرگ مي شيم ، هرچند بعضي هم با كابوس بزرگ مي شن ،ولي در كل كمتر اتفاق مي افته كه با واقعيت و درك اونچه كه اطراف ما مي گذره بزرگ شيم ، اگه خوش شانس باشيم بهترين سالهاي زندگيمون رو تو يه نظام آموزشي مسخره دست و پا مي زنيم ، اگه بچه مثبت باشيم در سالهاي سوم دبيرستان و پيش دانشگاهي (كه قسمتي از همون بهترين سالهاي عمر ماست ) ضمن به تعليق در آوردن زندگي عاديمون يه هدف جلومون مي ذاريم كه همانا دانشگاه باشه و به كمتر از شريف و با يك درجه تخفيف خواجه نصير هم راضي نمي شيم ، تمام زندگي رو فداي اون هدف مي كني ، همه چيز رو ، … ولي نتيجه نمي گيري ، يعني مي گيري ، ولي نه اون چيزي كه مي خواستي ، سر خورده مي شي ، بي تفاوت مي شي... ولي بايد بجنگي ديگه...خب، پس مي جنگي به اميد فرداي بهتري.... بخودت نگاه مي كني ، راضي نيستي ، دقيقاً اون چيزي كه مي خواستي نشدي ، ولي اي ، بدك نيست ، مي گن انسان به اميد زنده س ، پس باز هم به اميد فردايي بهتر.....
مي ري دنبال كار ، خب اينجا پارتي مي خواد ، اونجا هم پارتي مي خواد، خب اين يكي قبول مي كنه بري مصاحبه ، يه باره ، دوباره ،سه باره رد مي شي ، تو كه همه چيز رو درست جواب دادي ، پرس و جو مي كني ، اوضاع دستت مي ياد ، برا مصاحبه كه مي ري بايد يقه پيراهنت رو مثل برادرا ببندي ، ريش بذاري و عطر مشهدي بزني ، تسبيح هم بد نيست دستت باشه ، واي خدايا اينا خدا پرستن يا بت پرست ؟ با سه چهارتا شاخ رو سرت مي ري خونه تون ، مي گي اوكي !!! بازم مي گردم ، از همين فردا صبح ... خب يه كاري پيدا شد ، بايد تو يه پروژه آب ببندي ، بايد زيردست يه نفر باشي كه هر چند واسه خودش شخصيتيه ، ولي تو حس مي كني كه اين حق رو نداره كه........ خوشت نمياد ، مي گن سرت باد داره ، بذار بگن ، من زير بار نمي رم...
نگاه مي كني به اطرافت ، اگه كار اداري بخواي يا كار تو يه موسسه يا شركت ( دولتي يا غير دولتي) بايد با قانون كوتوله پروري كنار بياي ، من شخصاً از اين يكي متنفرم ، بحدي كه گدايي سر چراغ قرمز رو به اون ترجيح مي دم ، البته بايد با يه چيزاي ديگه اي هم كنار بياي كه بماند.... اگه بخواي آزاد كار كني هم مشكلاتت هفتصد هشتصد برابره...
البته اين كه مي گن كار هست و بايد آدم كار كردن باشي يه جورايي درسته ، ولي من يكي فعلاً ، البته فعلاً از خوردن مال حروم بيزارم ، نه من كه همه قاعدتاً اينجورين ، يعني اينجور بگم كه من در مرحله بيزاري از خوردن مال حروم بسر مي برم ، چه بسا در آينده اي نچندان دور در مسير تكاملي خودم!!! به جمع حروم خورهاي روزگار بپيوندم ، ولي خوشبختانه يا متاسفانه در حال حاضر از خوردن حق مردم ، از كلاه گذاشتن سر ملت و از يكسري چيزاي ديگه متنفرم ، از خيلي چيزاي ديگه، خيلي ها لذت مي برن ، ولي من يكي شرمنده ، خيلي خيلي شرمنده........
خب چراغ قرمز شد ، شرمنده ، بايدبرم به كارم برسم و به مشتريام ، ولي اينو بگم ها : من يه فكرايي براي اين موضوع دارم ، افكار بزرگي كه بوقتش مي گم بهتون ، شايد تو يه چراغ سبز!!! ديگه ، ولي فعلاً بايد بسازيم ، نه؟؟؟.................

Monday, December 12, 2005


شال كشميري خانم اسميت
حدس بزنين اين كيه؟ اجازه بدين يكم راهنمايي تون كنم... خب حالا چي؟؟؟ ديگه حتماً فهميدين كيه؟؟؟ آنجلينا جولي ، سفير كمسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل
اگه شما هم در ايران زندگي مي كنين ( فرقي نداره كجاش) ممكنه از ديدن اين عكس يكم تعجب كنين (واقعاً تعجب نكردين؟؟؟)
هرچند آنجلينا قبلاً با تي شرت سفيد معروفش بعنوان سفير حسن نيت به كشورهاي بدبخت بيچاره دنيا سفر مي كرد ، اما حالا اون سعي مي كنه با پوشيدن لباسهاي قومي اون منطقه اي كه بهش سفر مي كنه بيشتر خودشو به مردم اون مناطق نزديك كنه ،انصافاً هم بايد به او ( والبته مشاورانش ) در انتخاب لباس و تركيب رنگ تبريك گفت ( شال كشميري بنفش ، شلوار و صندل مشكي ، تركيبي جادويي!!!)، بطوريكه ذهنيت آدم نسبت به گذشته او (عكسها و فيلمهاش در سمت يك هنرپيشه هاليوودي) بكلي فراموش ميشه و همه( حتي ما) باورمون ميشه كه او هم يكي از اهالي همون منطقه و لااقل همون كشور يا همون دور وبر (مثلاً ايران) باشه ، هرچند آنجلينا قبلاً هم در پوشيدن لباسهاي محلي اقدامهاي مشابهي داشت ( مثلاً درجشن كريسمس در لبنان كه با پوشش لبناني حاضر شده بود) ، ولي پوشش جديد او نشون دهنده ذكاوت او ( وصد البته مشاورانش) در دقت به جزيياته ، بطوريكه من ايراني كه مي بينم دختراي مثلاً ايراني (البته بعضي شون) با اون وضع اسف بار تو خيابون ظاهر مي شن واقعا به جهان سومي بودن خودم ايمان ميارم (ولش ...بحث منحرف شد)....
البته در مورد نفس كارهاي بشر دوستانه آنجلينا جولي من زياد مطمئن نيستم ،ولي بهر حال هدفي كه درپيش گرفته رو با جديت داره دنبال مي كنه و البته هيچ ترسي هم نداره كه بجاي پوشيدن لباسهايي كه به اونها عادت داره و حتي اون تي شرت معروفش با آرم آبي روش ، لباسهايي بپوشه كه يكمي براش دست و پاگير باشه ، اون بديدن پناهنده هاي افغاني در پاكستان مي ره ،با بچه هاي افغان همصحبت مي شه ، به كوره هاي آجرپزي كه بچه هاي مهاجر افغان اونجا كار مي كنن سر مي زنه و خلاصه اينكه خودشو (لااقل در ظاهر ) يكي از اونا مي دونه ، به ديدن زلزله زده هاي پاكستاني مي ره و... همين چند وقت پيش بود كه خانم و آقاي اسميت براي كمك به زلزله زده ها به پاكستان سفر كردن…
از زمان شروع فعاليت خانم جولي در سازمان ملل در سال 2001 تا حالا، او به ماموريتهاي زيادي رفته و خاطرات اين سفرهاش رو هم نوشته كه خوندنشوش جالبه...
البته بحث در مورد اينكه چرا يه كشور و قومي تا اين حد بدبخت مي شن كه يه قوم ديگه اي بايد براش سفير حسن نيت بفرسته يك بحث كاملاً كارشناسيه و من خودم رو وارد اين مقوله نمي كنم....

Friday, December 09, 2005


اشتباهي ديگر و شهدايي ديگر!!!
از اونجايي كه حتي يه برگ هم تو ايران بدون دليل نمي افته رو زمين ، اولين چيزي كه بعد از شنيدن خبر سقوط هواپيماي C-130 ، حامل خبرنگارا و روزنامه نگاراي ايراني به ذهن من رسيد اين بود كه حتماً يه عمدي تو كار بوده و احتمالاً اين بنده خداها داشتن مي رفتن يه جايي كه نبايد مي رفتن ... صحبتهاي ضرغامي هم كه بعد از اين حادثه گفته مانور چابهار رو با جسارت !!! پوشش خبري خواهيم داد يكم موضوع رو پيچيده كرد (دليل اين حرفش چي بوده؟) الان كه بيشتر دقت مي كنم مي بينم موضوع مسخره تر و دم دستي تر از اين حرفاست :
از اينجا شروع مي كنم كه اين هواپيما قرار بوده ساعت هفت صبح روز حادثه پرواز كنه ،ولي بخاطر نقص فني، چند ساعتي پرواز به تاخير مي افته، وقتي هواپيما مي پره هم اوضاع زياد جالب نبوده ، بطوريكه خلبان از برج مراقبت مهرآباد دوبار درخواست بازگشت و فرود اضطراري مي كنه كه بخاطر سنگيني ترافيك فرودگاه مخالفت ميشه ، خلاصه خلبان خودش دست بكار مي شه كه نتيجه اون مي شه همينيكه اين چند روزه دارين ميبينين (1.2.3،4،5)،البته داستان زماني جالبتر مي شه كه همين هواپيما درست يه هفته قبل مي خواسته تو كوير سقوط كنه( جالبه نه؟؟؟) .... حالا آدم مي فهمه كه واقعاً بي ارزشترين چيز تو اين ايران همين جون آدماست ، يه مدت يكم راجع به اين فاجعه حرف مي زنن و احتمالاً تقصير رو مي ندازن گردن خلبان و خلاص ... راستي اينم بگم كه كشته هاي اين ماجرا ، شهيد شناخته شدن ، فدراسيون بين المللي روزنامه نگاران هم اين حادثه رو بدترين فاجعه اي كه تاحالا براي رسانه ها پيش اومده توصيف كرده.
حالا اونايي كه تو هواپيما بودن كه مي دونستن مي ميرن ، ولي بيچاره اون آدمايي كه تو آپارتمان بودن يا سوار ماشينها ، اونا خيلي بد مردن ، ولي هر اتفاقي يه پندي داره ، مي گن كه مرگ به آدم خيلي نزديكه ، ولي گوش ما كه بدهكار نيست ، مي گيم فرصت بسياره ، هر جور گناهي در هر ابعادي و در هر جايي انجام مي ديم ، دلمون خوشه كه اونقدري فرصت داريم تا توبه كنيم و يكم از بار گناهانمون كم كنيم ، ولي مثل اينكه اينجورام نيست و احتمال داره اونقدر خوش شانس نباشيم براي بازگشت به راه راست!!!...
در آخر براي آشنايي بگم كه سي-130 ساخت لاكهيد (آمريكا) از اون هواپيماهاي غول دنياست كه تقريباً همه كاري مي كنه، ايران 15تا (الان 14تا) از نوع هركولس (E وH) اون رو در اختيار داره كه از زمان شاه بهش ارث رسيده و بدليل تحريم آمريكا آپ تو ديت نشده!!!. در حال حاضر جديدترين نوع اين هواپيما AC-130 هست كه آمريكا در افغانستان و عراق از اون استفاده مي كنه.
براي آشنايي بيشتر با C-130 اينجا كليك كنيد
بدنيست به اين آدرس هم يه نگاهي بندازيد (فقط با دقت آمار رو نگاه كنين)

Sunday, December 04, 2005


خودكشي مي كنم ، پس هستم!!!
اگه يادتون باشه چند وقت پيش يه مطلب نوشته بودم در مورد روش جديد اعلام موجوديت جوانان ايراني و اينكه مردم ايران از جمله جوانان ايراني براي رسيدن به حقشون از چه روشهايي استفاده مي كنن ، هفته پيش شاهد از غيب رسيد و دوباره يه اقدام به خودكشي در پايتخت ايران از جانب يك جوان شهرستاني ديگه داشتيم ، كسي كه تا حالا چندين بار خودزني كرده بود اينبار قصد پريدن از ساختمان دوگل تهران رو داشته ، هر چند ايشون هم مثل بقيه نپريد ولي لااقل اينكارش باعث شد كه بچشم بياد ، ديده شه ، باهاش مصاحبه كنن ، چند ميليون نفر تو تلويزيون ببيننش ، عكسش رو سايتاي خبري بره ، از همه مهمتر اينكه بالاخره يه نفر ازش بپرسه : شما چي مي خواي؟؟؟ ديگه كم كم جوونا دارن مي فهمن كه بايد به يه زبون ديگه اي صحبت كنن و البته گوشهاي مسؤول هم ايضاً ياد مي گيرن كه راههاي ديگه اي براي گوش ندادن پيدا كنن....
به هر حال اون روز دور نيست كه شعار جوونا بشه : خودكشي ميكنم ، پس هستم!!!....


معجزه يا شعبده؟؟؟
هفته پيش تو يكي از كليساهاي كاتوليك ايالت كاليفرنيا (شهر ساكرامنتو) يه اتفاق جالب افتاده ، گريه خونين مريم مقدس ، چيزي كه كاتوليكا خيلي بهش اعتقاد دارن ، البته اين اولين باري نيست كه مخصوصاً براي مجسمه مريم مقدس همچين اتفاقي ميفته ، تا اونجا كه من يادم مياد يه مدت شايع شده بود تو ايتاليا در يه تاريخ خاص چيزي شبيه همين اتفاقي كه تو كاليفرنيا افتاده رخ مي داده كه حتي يه سري از محققين براي تحقيق و برسي روي اين مجسمه به اون كليسا رفته بودن ، حالا اينكه اصل ماجرا واقعاً چيه و آيا ميشه اونو يه معجزه دونست براي ايمان آوردن انسانها يا اينكه صرفاً يه اتفاق عادي بوده من نمي دونم ، هر چند من شخصاً فكر مي كنم راز اين اشك در خود مجسمه و مواد بكار رفته در اون و بخصوص دور چشم مي تونه باشه ، اگه به عكس اين ماجرا توجه كنيم مي بينيم كه اين احتمال زياده ماده و رنگي كه در دور چشم مجسمه استفاده شده از نوع خاصي باشه كه بدلايلي يه همچين حالتي رو ايجاد ميكنه...
در هر صورت اين ماجرا سر و صداي زيادي بپا كرده خيلي ها براي ديدن اين رخداد كم نظير به اين منطقه مي رن (لااقل واسه اون منطقه عالي شده ، تا يه مدتي نونشون تو روغنه)

البته تو ايران خودمون هر از چندگاهي از اين اتفاقا ميفته ، بطوريكه خودم چندين نمونه از اونا رو با چشم خودم ديدم (هم دروغ ، هم شبه راست و هم راست) از آدمي كه مي گفت نائب امام زمان (عج) هستش ( اين يكي نقلش خيلي جالبه ، چون خودم ديدم اين يارو رو حتماً تو يه پست مستقل بهش خواهم پرداخت) و درختي كه درست روز عاشورا از اون خون تراوش مي كرد تا شفا پيدا كردن مريض و كور وافليج تو حرم امام رضا و موارد راست و دروغ زيادي كه دور و اطراف ما رخ مي دن ، آبان همين امسال بود كه ورود يه سگ به حرم امام رضا سر وصداي زيادي بپا كرد و خيلي از سايتها با عكس و تفضيلات خبر اونو منتشر كردن ، هر چند بعدش اين موضوع يه كلاهبرداري عنوان شد ، اما بحق بانمك ترين نمونه از اين نوع ادعاها همونه كه جناب احمدي نژاد در مورد سفر نيويوركشون واسه آيت الله جواد آملي تعريف مي كرده (حتماً شما هم فيلمشو ديدين) اين جلسه اونقدر جالب هستش كه من مي خوام لااقل دو-سه تا پست رو اختصاصي به اون اختصاص بدم!!! منظورم همون نوري هستش كه دور جناب رييس جمهور بوده و در حين سخنراني از ايشون محافظت مي كرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
رويهم رفته دنيا دنياي غريبيست...