نامه ای به متولد ماه مرداد
سلام ، به هر ترتیبی بود آمدم ، قراری با خودم دارم و به هر ترتیبی باید به آن عمل کنم . این کار مرا خشنود می کند ، اما تو را نمی دانم ، خودخواهم نه؟؟؟
دوسال پیش از یک احساس ناگفته گفتم. احساسی که کمی ناپخته بود ، با اینحال بود . وجود این احساس وجود یک زندگی بود و درست یا نادرست آنرا با تمام وجودم حس می کردم . و تمام اینها را در چنین روزی نوشتم .
سال پیش نوشتم که باید شکر کنی ، چون خداوند فرصت زندگی به توعطا کرد ، این فرصت زندگی را هم در همین مرداد به تو عطا کرد.
سال پیش نوشتم که باید جشن تولد تو ( و همه ما ، فرقی هم ندارد ) یک جشن شکرگزاری باشد از کسی که می گویند در آسمانها جای دارد ، همو که همه ما می شناسیمش. اینها را هم در چنین روزی نوشتم.
امروز هم می نویسم و می گویم که معتقدم باید این روز را جشن گرفت و بایدسپاس گفت ، چون روز تولد تو روز آغاز حضورت در میان خاکیان است ، حضور در این هستی ، حضور روی زمین ، زمینی که از خیلی بالاتر ها شبیه یک سیب است . و این شبیه سیب بودن هم حکایتی دارد. چه تشابه عجیبی هست بین زمین و زندگی. چه تشابه عجیبی هست بین زندگی و سیب . البته اگر از خیلی بالاتر به آن نگاه کنیم.
می دانم و می دانی که دنیا بیرحم است ، می دانم و می دانی که خونخواران وحشی دارد ، می دانم و می دانی که باید موجوات معصوم را از شر موجودات پلید رهانید ، می دانم و می دانی که عاشق بودن در این روزگار سخت است و شاید هم اگر کسی ادعای عشق کند به آتش کینه و تمسخر می سوزانندش ، همه را ، هم من می دانم و هم تو بهتر از من می دانی ، اما کاش می شد دنیا را از خیلی بالاترها دید ، آن موقع است که می شود آن سیب گلاب را با تمام زیباییها و پاکی هایش دید و با لذت تمام گازش زد و پلیدیها را گذاشت برای اهلش .