Tuesday, September 30, 2008

ما پاستوریزه ایم ؟؟؟ گمان نکنم !!!

رضا عطاران یکی از بازماندگان نسبتاً موفق گروهی است که مهران مدیری چندین و چند سال پیش با خود به تلویزیون آورد و توانست با استفاده از آنها کمدی در تلویزیون ایران را دوباره تعریف کند ... این روزها دست پخت جدیدی از رضا عطاران را بعد از افطار می بینیم که انتقادهای تند و تیزی از جامعه ما کرده و البته انتقادهای تند و تیزی هم به آن شده است ... همین انتقادهای تند و تیز هم باعث شده تا سریال بزنگاه با تیغ سانسور دمخور شود و بخشهایی از آن مثلاً بخشهای لحیمکاری حذف شوند و حتی داستان هم ( ظاهراً ) به سمت دیگری رانده شود ...

ماه رمضان امسال ، هر شب درست پس از بیانات آیت الله مکارم شیرازی ، سریالی از شبکه سوم پخش می شود که سرشار است از فحش و ناسزا و مشت و لگد و لحیمکاری !!! : بزنگاه به کارگردانی رضا عطاران طبق معمول کارهای دیگر او، سریالی پر سر و صدا و پر از داد و بیداد و فحش و ناسزاست که باز هم طبق معمول حول زندگی اقشار متوسط ایران می چرخد. در این سریال همه چیز پیدا می شود ، از گربه و ارث و جوان معلول بدون دست پا گرفته تا دختر سیبیل دار و لحیمکاری و باقی قضایا... در واقع از هر چیزی و هر نوع آدمی که شما فکرش را بکنید ( سالم ، معلول ، سبیل دار ، بی سیبیل ، کچل ، برادر ، میت و ... ) در این سریال استفاده شده است و از هر فردی که دور و بر خود می بینید یک نمونه در این سریال وجود دارد ... همین هم باعث شده تا آنانی که خود را شبیه یکی از شخصیتها می بینند صدایشان در بیاید ( جایی نوشته بود در این سریال به دخترهای زشت توهین شده !!! ) ...

به این سریال انتقادات فراوانی شده و نامه ای هم از سوی شورای نظارت بر برنامه های صدا و سیما منتشر شده و با ذکر برخی ایرادات از صدا و سیما خواسته اند سریال را متوقف کنند .. نکته جالب اینکه نامه فوق الذکر تعدادی از فحشها و کارهای رکیک صورت گرفته در سریال را لیست کرده که حقیقتاً برای من جالب بود ، جالب از این نظر که خود این نامه بیشتر از بزنگاه بدآموزی داشته ( خودتان ملاحظه بفرمایید ؛ خصوصاً پارگراف آخر که فحشها را لیست کرده ) ... اگر کسی تا قبل از خواندن این نامه هم به این موارد دقت نکرده بود با خواندن آن ، همه موارد زشت و بد آموزانه بزنگاه را یکجا از نظر گذرانده ... در کل نامه با مزه ای بود ...

هرچند قبول دارم اینبار عطاران کمی بیش از حد تند رفته ، ولی از نظر بنده کار خطا و اشتباهی نکرده است . جایی درباره این سریال خواندم که : " مگر در کوچه و خیابان و دانشگاه و سایر جاهای این مملکت ادبیاتی که ملت استفاده می کنند بهتر از آن چیزی است که شخصیتهای این سریال نسبت به هم بکار می برند ؟ " من هم با این گفته موافقم !!! چرا باید خودمان را گول بزنیم ، جامعه ایرانی تقریباً همینی است که در این سریال نشان داده شده و لاغیر... اصولاً کار عطاران قابل احترام است ( هر چند برخی جاها روی nerve آدم می رود ) افرادی که برای بازی در کارهایش کشف می کند ( احمد پور مخبر که پیش از این کشف کرده بود و نیکی نصیریان و آن دختر سیبیل دار که نامش را نمی دانم و جدیداً کشف شده اند ) ، ایده های فراوان و نشان دادن چیزهایی که در جامعه حس می کند همه و همه قابل احترامند. خصوصاً در این کار آخری که بازیگر درسا ( نیکی نصیریان ) را آنچنان به بازی گرفته که جایی برای حرف باقی نگذاشته . البته حیف است از بزنگاه بگوییم و از بازی جالب مرجانه گلچین چیزی نگوییم . هم سن و سالهای من خاطره محوی از بازی او در سریال آینه دارند و البته آنچه که از او بخاطر می آورم با آنچه الان می بینم فرقش زمین تا آسمان است ... مرجانه گلچین در این سریال در اوج است ... لب مطلب اینکه این خصوصیت عطاران که ترسی از استفاده از آدمهای مختلف در کارهایش ندارد ( پیرمرد آنچنانی ، دختربچه آنچنانی ، دختر سیبیل دار ، معلول ، ناشنوا و ... ) بسیار مورد علاقه من است ... در این دوره و زمانه کم پیدا می شود که کسی به چنین آدمهایی بها بدهد...

در نهایت باید بگویم که ما همیشه اصرار داریم ثابت کنیم که خیلی خوبیم و پاستوریزه و باید فیلمها و سریالهایمان هم پاستوریزه باشد و خوب ، این از آن حرفهایی هست که بطرز نافرمی مضحک و خنده آور بنظر می رسد ، نیست ؟؟؟

Saturday, September 27, 2008

هر سربالایی سر پایینی دارد !!!

دنیایی که در آن زندگی می کنیم سراسر شگفتی است ،گویا تمام امور دنیا مانند سکه دو رو دارند : روی خوب و روی بد ، روی سختی و روی خوشی ، روی بالا و روی پایین ...

از بچگی بخاطر می آورم که روزی با پسر دایی ام که از من بزرگتر بود به دوچرخه سواری رفته بودیم ( این دیگر یک سنت بود که ملت برای سرگرم کردنم بنده را بر دوچرخه سوار می کردند و می چرخاندند در شهر ) ، یادم می آید که به سربالایی رسیدیم و بنده خدا با زور و زحمت فراوان رکاب میزد و با هم بالا می رفتیم ، میانه سربالایی در همان عالم کودکی دلم سوخت برای پسر دایی و از او خواستم که پیاده شویم و باقی راه را تا بالای آن سربالایی پیاده برویم ، ولی او چیزی گفت که هنوز هم که هنوز است مزه اش زیر گوشم مانده : " هر سر بالایی سر پایینی دارد ... " و البته راست هم می گفت ؛ نه تنها آن سربالایی سر پایینی داشت ( و اصولاً خودش یک سرپایینی بود که ما برخلاف جهتش داشتیم حرکت می کردیم !!! ) بلکه بزرگتر و بزرگتر که شدم دیدم ظاهراً پشت بند تمامی سربالایی های این دنیا ، یک سرپایینی وجود دارد...

این موضوع را می توان به تمام امور دنیا تسری داد ، مثلاً یادتان هست چند وقت پیش از نباریدن آسمان ولایتمان نوشتم ؟؟؟ الان که این مطلب را می نویسم آسمان دارد می بارد ، انگار نه انگار که چند ماهی از آسمان آتش می باریده !!! هوا دلپذیر است و مطلوب ... یعنی پشت بند آن آتش و گرما ، باران بر سر ما می بارد و نسیم خنک می خورد به صورتمان ...

اینها را گفتم تا برسم به اینجا : امیدوارم سختی ها و گرفتاری هایی که گریبان من ( و خدای ناکرده شما ) را گرفته اند هم همینطور به سر پایینی دل انگیزی تبدیل شوند ، من که امیدوارم ... شما چطور ؟؟؟

Saturday, September 13, 2008

کیارستمی و چشمهایش

جناب عباس خان کیارستمی که معرف حضور شما هست ؟؟؟ همان کارگردان دگربین و جشنواره پسند و مورد علاقه فیلم دوستان خصوصاً اروپایی ... در جشنواره ونیز امسال ایشان از دو جهت خبر ساز بودند ( تا آنجاییکه بنده اطلاع دارم ) ، مورد اول را بطور خلاصه عرض می کنم ، ولی جالب برای من مورد دوم است ( عکسها رو دقت کنید لطفاً )
: دیدن چشمهای کیارستمی

مورد اولی که باعث خبرسازی کیارستمی بوده فیلمی بود که در جشنواره ونیز ارائه داد.هرچند فیلم " شیرین " در بخش مسابقه شرکت نداشت ولی بطور قرص قایمی مورد داوری تماشاگران قرار گرفت .ظاهراً تماشاگران ( که باید به دیدن فیلمهای خاص عادت داشته باشند ) بعد از دیدن فیلم پلاکاردهایی دست می گیرند بدین مضمون : پول ما رو پس بدید !!! ... حالا درون این فیلم چه گذشته که تماشاگران حرفه ای فیلمهای خاص را اینطور شاکی کرده خدا عالمه...

اما مورد جالب برای من عکسی بود که جناب کیارستمی گرفتن : عکسی بدون عینک دودی ... اگر شما کیارستمی را بشناسید قطعاً می دانید که کیارستمی بدون عینک دودی مثل آدم بدون کله اس!!! من بخاطر ندارم عکسی از این بشر دیده باشم بدون عینک دودی ...


Thursday, September 11, 2008

انسان ، تولد عالم و بلعیده شدن ژنو

امروز چهارشنبه قرار است در گوشه ای از این دنیا ( جایی بین مرز فرانسه و سوییس ) بدست بشر یک اتفاقکی بیافتد ... گویا قرار است سیاهچاله ای ( بطور دقیق mini black holes) بدست عزیزان محقق ایجاد شود که اگر واقعاً سیاهچاله باشد شک نکنید که یک بخش ( یا تمام ) زمین بلعیده خواهد شد ... امان از دست این بشر که گویا قرار است در همه امور دخالت کند ...


اگر قسمت دوم فیلم مرد عنکبوتی را دیده باشید ، تصور درستی از اتفاقی که امروز در ژنو خواهد افتاد بدست می آورید ( منظور بخشهای پایانی فیلم است آنجائیکه دستگاه اکتائوس همه چیز را می بلعد )

موضوع از این قرار است که ظاهراً دانشمندان قصد دارند آن شرایطی را که عالم لحظاتی پس از انفجار بزرگ ( یا همان BigBang خودمان) داشته شبیه سازی نمایند و این کار سبب خواهد شد که یک سیاهچاله در محل آزمایش تشکیل شود و این یعنی دردسر ... ملتی هم که در آن محل زندگی می کنند شاکی شده اند و گرد و خاکی بپا کرده اند ... البته محققین به ملت اطمینان داده اند که چیزی بلعیده نخواهد شد ...

این آزمایش ( که در نوع خود بی نظیر است ) قرار است به سؤال مهم آدمی پاسخ دهد: عالم چگونه متولد شد ؟ ... ولی این آزمایش بطور بالقوه نتایج دیگری هم دارد : تسلیحات نظامی و ...

تصور کنید کشوری در کشور متخاصم یک سیاهچاله ایجاد کند ... خدا رحم کند بر ما

مطالعه بیشتر :

خبر بی بی سی

مرکز تحقیقات سرن

Tuesday, September 09, 2008

نگوییم هوس باز ... بگوییم تنوع طلب !!!

خدا را شکر و بسلامتی دو ماده ای که خواب و خوراک را از جامعه نسوان کشور ربوده بود از لایحه حمایت از خانواده shift delete شدند و بدین ترتیب خیال همه راحت شد ... خصوصاً خیال مردان ... آخر از شما چه پنهان اگر زن دومی و سومی ( و الی آخری ) هم در کار باشد قایمکی بیشتر می چسبد ...

از اینکه این لایحه و خصوصاً آن دو بند جنجالی اش از کجا آمد و چرا آمد و اصولاً از بحثهای سیاسی که بگذریم ، یک نکته برای خود من بسیار جالب بود و در عین حال دردآورد . زن و شوهری که سالیان سال با هم به اصطلاح زیر یک سقف زندگی می کنند ، آنقدر به هم اطمینان ندارند که با ورود چنین قانونی به سیستم قانونی کشور رعشه بر اندامشان نیافتد و به آب و آتش نزنند برای احقاق حقوقشان ... بر بنده که ثابت شد بسیاری از عشقهای ادعایی بطرز نافرمی شبیه حباب روی آب هستند ، همانقدر شکننده و پراز هوا و توخالی ... چه خوش گفت آن شاعر که " این روزا عشق مثل کشک و دوغه "

اگر واقعاً زن و شوهری عاشق یکدیگر باشند ، اینطور با وضع یک قانون بنیان زندگی خودشان را تاراج شده نخواهند یافت .

این درست که عده پرشماری از مردان ، هوس باز ( و ترجمه ای که می پسندم این است : تنوع طلب !!! ) هستند ، ولی اگر یک مرد واقعاً عاشق یک زن باشد ، دیگر آن زن را با کسی دیگر عوض نخواهد کرد و اصولاً به زن دیگری فکر نخواهد کرد ، چه برسد به اینکه با او ازدواج کند ( یا صیغه یا هر چیز دیگری ) ... چرا به این وجه موضوع کسی توجه ندارد که اگر هم مردی ، زن دوم و سوم ( و الی آخر ) می گیرد شاید مشکل از همان خانم اول باشد و نه از آن مرد ...

بنظر من این دو ماده ، هیچ نتیجه ای که نداشت ، دستکم اینرا به ما فهماند که بنیان بسیاری از خانواده ها و بنیان بسیاری از عشقها بر هیچ نهاده شده ... این نتیجه را داشت تا عده ای از جمعیت خانمهای ایران ( خصوصاً آنهایی که به طبقه فمنیستها احساس تعلق دارند ) کمی احساس ترس کنند و بخود بیایند ... این نتیجه را داشت که آن عده هوس باز مردان هم بخود بیایند و شرم کنند ...

Tuesday, September 02, 2008

من خود بدتر از شمایم !!!

گویا دوباره ماه رمضان از راه رسیده ، ماهی که انواع و اقسام القاب دارد و یکی از این القاب هم " ماه خود سازی " است . نمی خواهم نفوس بد بزنم و منفی باشم ولی دیروز ( که روز قبل از شروع ماه رمضان بود ) ملت را می دیدم که سرآسیمه از این مغازه به آن مغازه می روند زنبیل بدست ، گویا قرار است سالی را بی غذا بمانند ، پیش خود تجسم می کنم آنها را که سر سفره افطار نشسته اند منتظرند تا اذان تمام شود ، البته آنها بیکار ننشسته اند و از فرصت اذان استفاده می کنند تا شکم خالی خود را نرمش دهند ، آخر یک روز است که چیزی در آن نریخته اند ... این تازه یکی از آن نفوسهای بدی بود که می خواستم بزنم ... بقیه اش را قلم می گیرم که جز قلم گیری کاری از دستم بر نمی آید ...