Thursday, January 26, 2006


برادر بي قراره ، برادر غرق خونه يا كلاهي تا زير چانه
گاهي در زندگي اتفاقاتي رخ مي ده كه حسابي آدم رو بفكر ميندازه ، اين اتفاق مي تونه بسادگي سقوط يك پاره آجر از بالاي يه ساختمان نيمه كاره روي سر يه رهگذر باشه و يا مي تونه به عظمت اتفاقي باشه كه حتي سرنوشت يك ملت رو رقم بزنه ، در حال حاضر هم ما، مابين دوتا از مشهورترين اين وقايع قرار گرفتيم ...
جالب بودن اين دوتا اتفاق براي من از اين نظره كه در زمان رخ دادن هيچيك از اين دو حضور نداشتم ( جالبه نه؟؟؟) ولي تا دلتون بخواد داستان و افسانه راست و دروغ در موردشون شنيدم و خوندم ، موضوع زماني بغرنج ميشه كه واقعاً نميشه حدي براي اين راست و دروغها قائل شد ، لااقل خودم اينجوري هستم كه نمي تونم با اين موضوعات كنار بيام....
خلاصه اين دوتا ماجرا اونقدري با افسانه قاطي شدن كه نشه حقيقت رو از دروغ و ريا جدا كرد و به اصل مطلب پي برد‌، اصل مطلب دقيقاً چيزيه كه خيلي ها بدنبال كشف اون هستن و البته كتمان اون هم چيزيه كه خيلي هاي ديگه دنبال اون هستند.اين وسط يه عده كه ما باشيم ، اگه بخودمون نيايم مسلماً كلاه گشادي سرمون خواهد رفت، كلاهي كه هم چشمامون رو بروي حقيقت خواهد بست و هم گوشهامون رو از لذت شنيدن حقيقت محروم خواهد كرد.

Thursday, January 12, 2006

ايني كه وگفتي يعني چه؟ يا كمك به سقوط دوقروني بعضيها
يه مدت قبل پستي داشتيم كه يكم واسه ملت سوال برانگيز شد و كلاغه خبر آورد كه بعضيا دوقروني شون نيافتاده كه جريان اون پست چي بوده ، ايني كه دارين مي خونين ، يه توضيح مصور كاملاً استادانه !!! هست در مورد اون پست و در راستاي كمك به سقوط دوقروني فوق الذكر :
خب ، اين عكس كار خودمه و بطوري كاملاً حرفه اي !!!از بالاي قله فتح شده ذكر شده گرفته شده ، اين عكس قرار بوده رمانتيك بشه ، ولي از اونجايي كه هيچ وقت هيچ چيز تحت هيج شرايطي ،اونجوري كه من مي خوام نميشه در نتيجه اينهم اونيكه مي خواستم نشد ، ناگفته نماند كه اين عكس با بدوي ترين ادواتي كه فكرش رو بكنين گرفته شده ، باور كنين ، و اما توضيحات :
1-همون استخري كه بحثش بود
2-همون شيطان كوهي كه بحثش بود
3- بام سبزي كه بحثش نبود
4-همون كابينهاي آبي كه بحثش بود
5-آلاچيقهاي عشقولانه اي كه بحثش نبود ، چون خيلي عشقولانه هستش ، باشه سر فرصت بگم براتون جريانشو

Tuesday, January 10, 2006


اضافه كاري فرشته مرگ يا ....
ديروز بسلامتي يه هواپيماي ديگه هم سقوط كرد و در اون عده اي از جمله فرمانده نيروي زميني سپاه به ديار باقي شتافتند ، جالبه جفت موتور اين هواپيما تعطيل بوده ، حالا به اين كار نداريم كه آيا جناب عزراييل اضافه كاري دارن كه اينهمه مرگ و مير در يه بازه زماني كم تو ايران رخ داده يا موضوع چيزي ديگه هست ، ولي نكته جالب تو پخش خبر اين جريان بود ، وقتي كه گوينده شبكه خبر ( كه حتماً مي دونين تو ماجراي سقوط سي-130 كلي از پرسنل اين شبكه كشته شدن و از همه مهمتر سر شهيد اعلام شدن اونها كلي جنگ و جدل بود هر چند مي گن كه موضوع حل شده ) در حالي كه يه ابروشو بالا داده بود ، از جان دادن سرنشينان هواپيما ( بجاي بشهادت رسيدن ) خبر داد ، بكار بردن عبارت جان دادن براي يه عده سپاهي كه اتفاقاً در حال رفتن به ماموريت بودن نشان دهنده عمق دق دل شبكه خبر از حوادث اخير و عمق دعواهاي فيما بين هستش ، خدا خودش عاقبت مارو ختم بخير كنه.........
حالا كه صحبت از مرگ و مير شد اجازه بدين يه يادي هم از دكتر سعيد كاظمي آشتياني بكنيم ، كسي كه در اوج ناباوري فوت كرد!!! حتماً يادتونه كه تو يكي از پستها كلي از پژوهشكده رويان حرف زدم و در مورد دوقلوهاي افسانه اي كه قراره چهارده فوريه بدنيا بيان گفتم ، حيف شد ، بنده خدا عمرش قد نداد كه دوقلوها رو ببينه... بازم بايد بگم عجب روزگاريه ....

Monday, January 09, 2006



يك عدد كيف گم شده ، ضمن اعلام اينكه پولهاي داخل آن كيف از درجه اعتبار ساقط مي باشد ، از يابنده تقاضا مي شود اونو بياره بده به من ( كارت دانشجوييم توشه ، بجون خودم راه نمي دن منو دانشگاه )

Friday, January 06, 2006



بازنده ها و يه علامت سؤال گنده
...زياد سرش تو حساب نيست ، آخه اون جز دور و برياش كه كسي رو نديده ، اكثراً تو يه چهارديواري اسير بوده ، فقط همين ، مدام بهش گفتن : بيرون نرو ، كاري نكن ، نفس نكش !!! ولي اتفاق وقتي بخواد بيفته ، ميافته ... يه روز نگاه يه جفت چشم ميفته تو چشمش و ...
الان اون همه چيز رو باخته ، همه چيز رو ، اون الان يه بازنده واقعيه!!!
حالا موقع انتقام گرفتن دختر هست ، اون الان هيچي براش مهم نيست ، هيچ چي !!! براش مهم نيست كه ديگه چي از دست مي ده ، اصلاً مهم نيست ، هرچند تقصير خودش بوده ، ولي اون ديگران رو مقصر مي دونه ، دوستانش رو ، خانواده خودشو و البته پسراي كثيف رو... هر چند براي اشتباهي كه كرده مجازات شده ، اونهم مجازاتي سخت ، ولي بقيه رو مجازات مي كنه ، اون الان يه گرگ شده ، يه گرگ گرسنه كه فقط در كمينه ، در كمين طعمه ، پسر يا دخترش هم فرقي نداره !!! اون فقط مي خواد انتقام بگيره ، شايدم مي خواد كه تنها نباشه...
اين سرنوشت خيلي از آدمهاي دور و برمونه ، ديدنشون اونقدر ها هم سخت نيست ، آدمهايي آروم ، سر بزير و مؤدب ، كه حالا به هيولاهايي تبديل شدن كه تو جامعه ما مي لولن ، بقيه داستان رو شماها بهتر از من مي دونين ، ولي طبق معمول يه علامت سوال گنده باقي مي مونه : واقعاً تقصير كي بود؟؟؟ واينكه بازنده واقعي تو اين بازي كيه؟؟؟

Tuesday, January 03, 2006


فتح تاج خروس در شهر ما
... يه استخري بود ، ملت مي رفتن و مي نشستن و پرنده هاي روي آب و ماهياي زير آب رو نگاه مي كردن ، قدم مي زدن و آدمهايي رو كه از شيطان كوه بالا رفته بودن تماشا مي كردن ، اونا از اون پايين نگاه مي كردن ، هم به اونايي كه به قله رسيده بودن و هم به اونايي كه داشتن تلاش مي كردن و سر خوشان مي رفتن بالاي كوه ... مي دونين ؟ فكر كنم اونايي كه اون پايين بودن يكم حسادت مي كردن ... خلاصه آه مي كشيدن...
.. يه مدت گذشت ، يه آبشار درست كردن ، روي همون كوه ، كوه قشنگتر شد ، حالا ديگه شده بود يه كوه واقعي!!! ، هيچي كم نداشت ، از پايين تا بالاي قله شيطان كوه رو پله زدن ، چرا ؟ تا اونايي كه دوست داشتن برن بالا ، راحتتر برن بالا ، پس حالا ملت استخر رو داشتن ، شيطان كوه رو هم داشتن ...
حالا عده بيشتري مي تونستن برن رو قله و از بالا ببينن كه قبلاً دلشون به چي خوش بوده ، اونا آدمايي رو كه هنوز جرات نكرده بودن ، يا حالشو نداشتن يا نمي تونستن كه بيان اون بالا قد يه مورچه مي ديدن ، اونا تونستن اونجايي رو كه قبلاً بودن از بالا نگاه كنن ، اونا تجربه كردن، تجربه قشنگي بود...
وقتي كه اونا از ديدن منظره استخر و جزيره وسط اونو و آدما و ماشينا خسته شدن ، سرشونو بر گردوندن ، چي ديدن ؟؟؟ يه قله بلندتر ، قشنگ تر ، يه باغ چاي بينهايت زيبا ، يه منظره دبش ....
زمين چاي رو خريدن ، دكل زدن توش ، چنتا كابل خيلي گنده وكابينهاي آبي... حالا اونا وايستادن روي اون قله و دارن به شيطان كوه و استخر ، نگاه مي كنن ، دارن به دورنماي شهرشون نگاه مي كنن ، اونا از اونجايي كه بودن خيلي دور شدن ....با اينحال يه عده هنوز تو مرحله قبل موندن ... اين قانونه كه يه عده عقب بيفتن....
طبيعت آدمي ، طبيعت غريبيست ، خيلي خيلي غريب...