مردن در زیبایی دنیا ... مردن با زیبایی مرگ
مطلب امروز درباره هنرمندی آلمانی است بنام Gregor Schneider که دیدگاه خاصی نسبت به مرگ دارد ... البته هنرمندانی مثل او کم نیستند کسانی که قصد دارند تابوی " مرگ " را بشکنند ( بعنوان یک مثال خوب می توان به Gunther von Hagens اشاره کرد که او هم آلمانی است و مشهور به Doctor Death و درباره اش در آینده بیشتر خواهید خواند ، هرچند اگر نوشته های بنده را دنبال کرده باشید چند باری به او اشاره کرده ام ) ... در نوشتن این متن و خصوصاً در بیان نقل قولها ، از مصاحبه اشنایدر با گاردین استفاده کرده ام و بجز این ، چند لینک هم برای کسانیکه به موضوع علاقمند هستند در پایان مطلب قرار داده ام ...
Gregor Schneider هنرمندی است که ایده عجیبی دارد و بخاطر همین ایده نامتعارفش هم پیامهای تهدیدآمیز زیادی به زبانهای مختلف دریافت کرده و حتی تهدید به مرگ هم شده است . ایده او ساخت اتاقی است که فردِ در حال مرگ
را در آن قرار دهند تا با خیال راحت ساعات پایانی عمرش را در آن بگذراند. اتاقی که نورپردازی خاصی دارد و کفی چوبی ... البته اگر دقیق تر بگوییم : اشنایدر می خواهد شخص به وی اجازه دهد تا اشنایدر لحظات پایانی عمر وی را در یک گالری هنری بنمایش عمومی بگذارد و ناگفته پیداست چنین ایده ای یعنی نمایش یک مرده ( یا یک شخص در حال مرگ ) در یک موزه برای اینکه ملت بیایند و تماشایش کنند بخودی خود موضوعی جنجالی است . ( یک نمونه از کارش را مشاهده می کنید ) ... از نظر مقایسه ، کار او ( لااقل از نظر بنده ) شباهت زیادی به کارهای هاگنس دارد ، او هم مردگان را در کارهای خود مورد استفاده قرار می دهد و با روشهای خاصی که دارد یک جسد را ( انسان و حتی حیوان ) شکل می دهد تا آن حالتی را که می خواهد ایجاد شود ( از جسدهایی که سوار بر اسب هستند گرفته تا آنهایی که پشت میز شطرنج نشسته اند ) ... شخصیت اول کارهای هر دو اینها ( یعنی هاگنس و اشنایدر ) جسد انسان است .
البته اشنایدر قبلاً هم اتاقهایی طراحی کرده بود که ساختارهای عجیبی داشتند و آنها را در نمایشگاههایی بنمایش گذاشته بود ، مثلاً اتاقهایی که با فضای خارج ارتباطی نداشتند و یا اتاقهایی که نمی شد از آنها خارج شد ( و یا وارد آنها شد ) ولی ایده اتاق مرگ تا حدودی نامتعارف است.
او معتقد است که " نحوه مردن مردم " در گذشته با امروز متفاوت بوده . در گذشته مردم در میان خانواده خود می مردند ولی امروزه در تنهایی ( و مثلاً در یک بیمارستان ) و به بدترین شکل ممکن می میرند. او مردن در بیمارستانهای آلمان را بسیار دردناک و افتضاح می داند. حتی بیان می کند افرادی را دیده که بطور مثال از بیمارستان فرار می کرده اند چون از مردن در چنین جایی می ترسیدند.
اشنایدر از پیامهایی که دریافت کرده و خشونت بار بودن آنها بسیار تعجب می کند و حتی به یکی از آنها اشاره می کند : " چرا مادرت را نمی کشی و جسدش را ( برای ما ) به نمایش نمی گذاری ؟ "
اینکه برخی نمایش یک انسان در حال مرگ را ( یا مرده را ) خشونت بار و غیر انسانی می دانند هم برای اشنایدر عجیب است .او نمایش خشونت و مرگ در تلویزیون و اینترنت و نیز کارهایی نظیر" تشریح مردگان " را بسیار غیر انسانی تر از کار خود می داند و اعتقاد دارد نمایش مرگ به صورتی که او درنظر دارد به هیچ وجه خشونت بار نیست.او معتقد است که باید در نگرشمان نسبت به مرگ تجدید نظر کنیم .
اشنایدر پیش از این با مرگ چندان غریبه هم نبوده . او در نوجوانی کارهایی می کرده که با مرگ ارتباط تنگاتنگی هم داشته اند : او تابوتها را از کلیسا به گورستان می برده و دفن می کرده . " شغلی که حقوق خوبی داشت چون کسی حاضر به انجام آن نبود." او پنج سال هم دستیار کشیش بوده و شاید مجموعه مشاهداتش در چنین فضاهایی بوده که باعث شده او چنین دیدی نسبت به مرگ داشته باشد.
البته باید گفت که او پیشنهاد مشابهی برای " اتاقی برای تولد " هم دارد که البته بنظر خودش چندان هم ضروری نیست چون نمونه هایی از آن هم اکنون وجود دارد : " انواعی از این اتاقها را دیده ام که در آن ( بچه ها ) تولد می یابند و در آن ( همه ) خوشحالند. شوهرها بخاطر دلگرمی همسران خود در آن اتاقها حضور دارند . تجربه مثبتی است و من دوست دارم که مرگ هم چنین تجربه مثبتی داشته باشد. "
البته او به بعد دیگری از واکنشها هم می پردازد : " همه واکشنها به پروژه من منفی نبوده .Friedhelm Mennekes کشیشی است که معتقد است می بایست مرگ را همانگونه که هست نشان داد. " او حتی بیان می کند : " افرادی هستند که اعلام همکاری کرده اند تا از آنها در پروژه استفاده کنم ( یعنی آنها را در همان اتاق مورد بحث قرار دهد تا در نمایشگاهی همه مردنشان را ببینند ) ولی زمان آن معلوم نیست زیرا به مرگ ( آنها ) مربوط است."
البته او شجاعت خود را هم به این شکل بروز می دهد : " به آنهایی که مرا آدم ترسویی می دانند و معتقدند که نمی توانم ( یا نمی خواهم ) از خودم در این پروژه استفاده کنم می گویم : زمانیکه وقتش برسد من دوست دارم در یکی از اتاقهایم در گوشه دنجی ازیک موزه بمیرم.دوست دارم در حالیکه با هنر احاطه شده ام بمیرم.هدف من یافتن راهی زیباست برای مردن . نمی توانم جایی را بهتر از یک گالری برای مردن تصور کنم. "
و این بنظر حرف آخر اشنایدر است : مردن در زیبایی این دنیا ... مردن با زیبایی مرگ ... .
مطالعه بیشتر :
مصاحبه اشنایدر با گاردین
مقاله TimesOnline ( اطلاعات خوبی درباره اشنایدر و نیز هاگنس دارد... نظرات خواننده ها هم جالب است )
سایت اشنایدر
چند نمونه از کارهای اشنایدر ( همه عکسها کار اشنایدر نیست )
چند نمونه دیگر
یک مطلب دیگر درباره اشنایدر
موزه ای که کار اخیر اشنایدر را بنمایش گذاشته
Gregor Schneider هنرمندی است که ایده عجیبی دارد و بخاطر همین ایده نامتعارفش هم پیامهای تهدیدآمیز زیادی به زبانهای مختلف دریافت کرده و حتی تهدید به مرگ هم شده است . ایده او ساخت اتاقی است که فردِ در حال مرگ

البته اشنایدر قبلاً هم اتاقهایی طراحی کرده بود که ساختارهای عجیبی داشتند و آنها را در نمایشگاههایی بنمایش گذاشته بود ، مثلاً اتاقهایی که با فضای خارج ارتباطی نداشتند و یا اتاقهایی که نمی شد از آنها خارج شد ( و یا وارد آنها شد ) ولی ایده اتاق مرگ تا حدودی نامتعارف است.
او معتقد است که " نحوه مردن مردم " در گذشته با امروز متفاوت بوده . در گذشته مردم در میان خانواده خود می مردند ولی امروزه در تنهایی ( و مثلاً در یک بیمارستان ) و به بدترین شکل ممکن می میرند. او مردن در بیمارستانهای آلمان را بسیار دردناک و افتضاح می داند. حتی بیان می کند افرادی را دیده که بطور مثال از بیمارستان فرار می کرده اند چون از مردن در چنین جایی می ترسیدند.
اشنایدر از پیامهایی که دریافت کرده و خشونت بار بودن آنها بسیار تعجب می کند و حتی به یکی از آنها اشاره می کند : " چرا مادرت را نمی کشی و جسدش را ( برای ما ) به نمایش نمی گذاری ؟ "
اینکه برخی نمایش یک انسان در حال مرگ را ( یا مرده را ) خشونت بار و غیر انسانی می دانند هم برای اشنایدر عجیب است .او نمایش خشونت و مرگ در تلویزیون و اینترنت و نیز کارهایی نظیر" تشریح مردگان " را بسیار غیر انسانی تر از کار خود می داند و اعتقاد دارد نمایش مرگ به صورتی که او درنظر دارد به هیچ وجه خشونت بار نیست.او معتقد است که باید در نگرشمان نسبت به مرگ تجدید نظر کنیم .
اشنایدر پیش از این با مرگ چندان غریبه هم نبوده . او در نوجوانی کارهایی می کرده که با مرگ ارتباط تنگاتنگی هم داشته اند : او تابوتها را از کلیسا به گورستان می برده و دفن می کرده . " شغلی که حقوق خوبی داشت چون کسی حاضر به انجام آن نبود." او پنج سال هم دستیار کشیش بوده و شاید مجموعه مشاهداتش در چنین فضاهایی بوده که باعث شده او چنین دیدی نسبت به مرگ داشته باشد.
البته باید گفت که او پیشنهاد مشابهی برای " اتاقی برای تولد " هم دارد که البته بنظر خودش چندان هم ضروری نیست چون نمونه هایی از آن هم اکنون وجود دارد : " انواعی از این اتاقها را دیده ام که در آن ( بچه ها ) تولد می یابند و در آن ( همه ) خوشحالند. شوهرها بخاطر دلگرمی همسران خود در آن اتاقها حضور دارند . تجربه مثبتی است و من دوست دارم که مرگ هم چنین تجربه مثبتی داشته باشد. "
البته او به بعد دیگری از واکنشها هم می پردازد : " همه واکشنها به پروژه من منفی نبوده .Friedhelm Mennekes کشیشی است که معتقد است می بایست مرگ را همانگونه که هست نشان داد. " او حتی بیان می کند : " افرادی هستند که اعلام همکاری کرده اند تا از آنها در پروژه استفاده کنم ( یعنی آنها را در همان اتاق مورد بحث قرار دهد تا در نمایشگاهی همه مردنشان را ببینند ) ولی زمان آن معلوم نیست زیرا به مرگ ( آنها ) مربوط است."
البته او شجاعت خود را هم به این شکل بروز می دهد : " به آنهایی که مرا آدم ترسویی می دانند و معتقدند که نمی توانم ( یا نمی خواهم ) از خودم در این پروژه استفاده کنم می گویم : زمانیکه وقتش برسد من دوست دارم در یکی از اتاقهایم در گوشه دنجی ازیک موزه بمیرم.دوست دارم در حالیکه با هنر احاطه شده ام بمیرم.هدف من یافتن راهی زیباست برای مردن . نمی توانم جایی را بهتر از یک گالری برای مردن تصور کنم. "
و این بنظر حرف آخر اشنایدر است : مردن در زیبایی این دنیا ... مردن با زیبایی مرگ ... .
مطالعه بیشتر :
مصاحبه اشنایدر با گاردین
مقاله TimesOnline ( اطلاعات خوبی درباره اشنایدر و نیز هاگنس دارد... نظرات خواننده ها هم جالب است )
سایت اشنایدر
چند نمونه از کارهای اشنایدر ( همه عکسها کار اشنایدر نیست )
چند نمونه دیگر
یک مطلب دیگر درباره اشنایدر
موزه ای که کار اخیر اشنایدر را بنمایش گذاشته